دسته: اشعار فارسی

اشعار فارسی

اشعار فارسی ، سروده، چامه یا چکامه یکی از کهن‌ترین گونه‌های ادبی و شاخه‌ای از هنر است.

دهخدا در یادداشت‌های خود دربارهٔ شعر چنین می‌نویسد: «چکامه، چغامه، چامه، نَشید، نظام، سخن منظوم، منظومه، قریض. ظاهراً ایرانیان را قِسمی سرود یا شعر بوده و خود آنان یا عرب آن را «هَنَیمَه» می‌نامیده‌اند. قدیم‌ترین شعر ایران که به دست است گاتاهای زرتشت می‌باشد که نوعی شعر هجایی محسوب می‌شود».

تاریخچهٔ سرایش شعر

قدیمی‌ترین سروده‌های به‌جامانده به وِداهای هندوان باستان بازمی‌گردد. از تاریخ سرایش وِداها اطلاع دقیقی دردست نیست و تاریخ قدیمی‌ترین سرودهٔ ریگ‌ودا را از هزار تا پنج‌هزار سال پیش از میلاد مسیح پنداشته‌اند.

همان‌گونه که اشاره شد گاتاهای زرتشت نیز از سروده‌های کهن هستند. دیگر سرودهٔ قدیمی، گیلگمش نام دارد.

حماسه گیلگمش نخستین منظومهٔ حماسی جهان است.

آن‌جا که تاریخ تمام می‌شود اسطوره آغاز می‌شود؛ حماسه‌های بزرگ مبتنی بر اسطوره هستند و اسطوره‌های بزرگ بر پایهٔ شرایط تاریخی بنا می‌شوند.

جهان چندین حماسهٔ بزرگ را به‌خود دیده‌است:

در یونان؛ ایلیاد و ادیسه اثر هومر
در هند؛ مهابهاراتا و رامایانا
در روم؛ انه‌ایید اثر ویرژیل
در ایران؛ شاهنامه اثر فردوسی

که تمامی این حماسه‌ها در بزنگاه‌های خطیری از تاریخ هر ملت ساخته شده‌اند». چینی‌های باستان نیز به شعر علاقه نشان داده‌اند و آثاری در این زمینه خلق کرده‌اند. شی چینگ یا کتاب شعر یا کتاب سرودها، از جمله آثار به‌جامانده از چین باستان در زمینهٔ شعر است.

قالب‌های شعر کهن پارسی

مثنوی
قصیده
غزل
مسمط
مستزاد
ترجیع بند
ترکیب بند
قطعه
رباعی
دوبیتی
تک بیت (مفردات)
چهارپاره

سبک‌های شعر کهن پارسی

سبک هندی
سبک خراسانی
سبک عراقی
سبک بازگشت

عزليات حافظ شيرازي ۰

شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست

غزل شماره ۲۵ شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مستصلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمودببین که جام زجاجی چه طرفه‌اش بشکست بیار باده که در بارگاه استغناچه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست از این رباط دودر چون ضرورت است رحیلرواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست مقام عیش میسر...

عزليات حافظ شيرازي ۰

مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست

غزل شماره ۲۴ مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مستکه به پیمانه کشی شهره شدم روز الست من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشقچارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست می بده تا دهمت آگهی از سر قضاکه به روی که شدم عاشق و از بوی که مست کمر کوه کم است از کمر مور این جاناامید از...

عزليات حافظ شيرازي ۰

خیال روی تو در هر طریق همره ماست

غزل شماره ۲۳ خیال روی تو در هر طریق همره ماستنسیم موی تو پیوند جان آگه ماست به رغم مدعیانی که منع عشق کنندجمال چهره تو حجت موجه ماست ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گویدهزار یوسف مصری فتاده در چه ماست اگر به زلف دراز تو دست ما نرسدگناه بخت پریشان و دست کوته ماست به حاجب در خلوت سرای خاص بگوفلان ز...

عزليات حافظ شيرازي ۰

تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست

غزل شماره ۲۲ چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاستسخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آیدتبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست در اندرون من خسته دل ندانم کیستکه من خموشم و او در فغان و در غوغاست دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرببنال هان که از این پرده کار ما...

عزليات حافظ شيرازي ۰

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست

غزل شماره ۲۱ دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاستگفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشستکه نه در آخر صحبت به ندامت برخاست شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زدپیش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست در چمن باد بهاری ز کنار گل و سروبه هواداری آن عارض و قامت...

عزليات حافظ شيرازي ۰

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست

غزل شماره ۲۰ روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاستمی ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست نوبه زهدفروشان گران جان بگذشتوقت رندی و طرب کردن رندان پیداست چه ملامت بود آن را که چنین باده خورداین چه عیب است بدین بی‌خردی وین چه خطاست باده نوشی که در او روی و ریایی نبودبهتر از زهدفروشی که در او...

عزليات حافظ شيرازي ۰

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

غزل شماره ۱۹ ای نسیم سحر آرامگه یار کجاستمنزل آن مه عاشق کش عیار کجاست شب تار است و ره وادی ایمن در پیشآتش طور کجا موعد دیدار کجاست هر که آمد به جهان نقش خرابی دارددر خرابات بگویید که هشیار کجاست آن کس است اهل بشارت که اشارت داندنکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست هر سر موی مرا با تو هزاران کار استما...

عزليات حافظ شيرازي ۰

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

غزل شماره ۱۸ ساقیا آمدن عید مبارک بادتوان مواعید که کردی مرواد از یادت در شگفتم که در این مدت ایام فراقبرگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت برسان بندگی دختر رز گو به درآیکه دم و همت ما کرد ز بند آزادت شادی مجلسیان در قدم و مقدم توستجای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت شکر ایزد که ز تاراج خزان...