دسته: داستان

گلی سرخ برای محبوبم ۰

گلی سرخ برای محبوبم

” جان بلا نکارد” از روي نيکمت برخاست . لباس ارتشي اش را مرتب کرد و به تماشاي انبوه جمعيت که راه خود را از ميان ايستگاه بزرگ مرکزي پيش ميگرفتند مشغول شد. او به دنبال دختري مي گشت که چهره او را هرگز نديده بود اما قلبش را ميشناخت، دختري با يک گل سرخ. از سيزده ماه پيش دلبستگي اش به او آغاز...

نامه پیرزن به خدا ۰

نامه پیرزن به خدا

یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نا مه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا ، با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود: خدای عزیزم بیوه زنی ۸۳ ساله هستم که زندگی ام با...

زاهد و دیدن خدا ۰

زاهد و دیدن خدا

زاهد نجوا کرد : خدایا با من حرف بزن مرغ دریایی آواز خواند زاهد نشنید سپس زاهد فریاد زد : خدایا با من حرف بزن رعد درآسمان پیچید اما زاهد گوش نکرد زاهد نگاهی به اطرافش کرد و گفت : خدایا بگذار ببینمت ستاره ای درخشید اما زاهد ندید زاهد فریاد زد : خدایا به معجزه ای نشان بده و یک زندگی متولد شد...

عشق واقعی مادر به فرزند ۰

عشق واقعی مادر به فرزند

شبي پسر كوچكمان نزد مادرش رفت و يك برگ كاغذ را به او داد . همسرم نوشته‌ها را با صداي بلند خواند: صورتحساب: مرتب كردن اتاق خوابم ۱ دلار مراقبت از برادر كوچكم ۱ دلار بيرون بردن زباله ۳دلار نمره خوبي كه امروز تو درس رياضي گرفتم ۱۰ دلار مسواك زدن ۱ دلار مرتب كردن اتاقم ۳ دلار جمع بدهي شما: ۱۹ دلار همسرم...

کشتی سگ و شیر ۰

کشتی سگ و شیر

سگي نزد شيري آمد گفت با من كشتي بگير ، شير سر باز زد . سگ گفت نزد تمام سگان خواهم گفت شير از مقابله با من مي‌هراسد . شير گفت سرزنش سگان را خوش‌تر دارم از اينكه شيران مرا شماتت كنند كه با سگي كشتي گرفته‌ام.

هم چوب را خورد هم پیاز را ۰

هم چوب را خورد هم پیاز را

ضرب المثل و حکایاتاین ضرب المثل از آنجا باب شد که در زمان قدیم ، شخصی خطایی مرتکب شد ، حاکم دستور داد برای مجازات خطایی که مرتکب شده بود ، یکی از این سه راه را انتخاب کند: یا صد ضربه چوب بخورد ، یا یک من پیاز …

گاوپرستی سفیر انگلیسی ۰

گاوپرستی سفیر انگلیسی

معروف است که يك روز سفیر انگلیس در دهلی از مسیری در حال گذر بود که یک جوان هندی لگدی به گاوی زد، گاوی که در هندوستان مقدس است! سفیر انگلیسی پیاده شده و به سوی گاو میدود و گاو را میبوسد و تعظیم می کند! بقیه مردم حاضر که می بینند یک غریبه اینقدر گاو را محترم می شمارد در جلوی گاو سجده...