دسته: اشعار فارسی

عزليات حافظ شيرازي ۰

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

غزل شماره ۱۷ سینه از آتش دل در غم جانانه بسوختآتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوری دلبر بگداختجانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمعدوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشنایی نه غریب است که دلسوز من استچون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت خرقه...

عزليات حافظ شيرازي ۰

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

غزل شماره ۱۶ خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداختبه قصد جان من زار ناتوان انداخت نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بودزمانه طرح محبت نه این زمان انداخت به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کردفریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمنکه آب روی تو آتش در ارغوان انداخت به بزمگاه چمن...

ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت ۰

ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

غزل شماره ۱۵ ای شاهد قدسی که کشد بند نقابتو ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوزکاغوش که شد منزل آسایش و خوابت درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشداندیشه آمرزش و پروای ثوابت راه دل عشاق زد آن چشم خماریپیداست از این شیوه که مست است شرابت تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا...

عزليات حافظ شيرازي ۰

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن

غزل شماره ۱۴ گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریبگفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدارخانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غمگر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناستخوش فتاد آن خال مشکین بر رخ...

عزليات حافظ شيرازي ۰

می‌دمد صبح و کله بست سحاب

غزل شماره ۱۳ می‌دمد صبح و کله بست سحابالصبوح الصبوح یا اصحاب می‌چکد ژاله بر رخ لالهالمدام المدام یا احباب می‌وزد از چمن نسیم بهشتهان بنوشید دم به دم می ناب تخت زمرد زده است گل به چمنراح چون لعل آتشین دریاب در میخانه بسته‌اند دگرافتتح یا مفتح الابواب لب و دندانت را حقوق نمکهست بر جان و سینه‌های کباب این چنین موسمی عجب...

عزليات حافظ شيرازي ۰

ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما

غزل شماره ۱۲ ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شماآب روی خوبی از چاه زنخدان شما عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمدهبازگردد یا برآید چیست فرمان شما کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیتبه که نفروشند مستوری به مستان شما بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگرزان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما با صبا همراه بفرست...

عزليات حافظ شيرازي ۰

ساقی به نور باده برافروز جام ما

غزل شماره ۱۱ ساقی به نور باده برافروز جام مامطرب بگو که کار جهان شد به کام ما ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایمای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشقثبت است بر جریده عالم دوام ما چندان بود کرشمه و ناز سهی قدانکاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما ای باد اگر به گلشن احباب...

عزليات حافظ شيرازي ۰

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

غزل شماره ۱۰ دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ماچیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چونروی سوی خانه خمار دارد پیر ما در خرابات طریقت ما به هم منزل شویمکاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش استعاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما روی...