دسته: جک و لطیفه

جك و طنز قسمت ششم ۰

جك و طنز قسمت ششم

يه روز يه بابا ميره ماهي بگيره تور رو مي اندازه تو دريا هرچي مي كشه درنمي ايد ميره زيره اب مي بينه ماهي ها تور را بستن دارن واليبال بازي مي كنند. يه روز غضنفر تلويزيون رو روشن ميكنه ميبينه فوتبال داره ، شيلنگ رو بر ميداره ميگيره رو تلويزيون ميگه بريد در خونه خودتون بازي كنيد. پسره ميره خواستگاري مي بينه دختره...

جك و طنز قسمت پنجم ۰

جك و طنز قسمت پنجم

دكتر: خب، بيشتر، وقتي به چه چيزي فكر مي كني افسرده مي شوي؟ بيمار: راستش را بخواهيد، به پرداخت ويزيت! معلم: چرا در نوشتن انشا از پدرت كمك نمي گيري؟ دانش آموز: آخر او از دست شما دلخور است. معلم: از دست من، چرا؟ دانش آموز: چون شما هفته قبل به انشاي او نمره بدي داديد! شكارچي اول: ببين چه كبك زيبايي شكار كرده...

جك و طنز قسمت چهارم ۰

جك و طنز قسمت چهارم

يك نفر مي خواهد برود خارج و با خودش سه كيلو قند مي برد. از او مي پرسند:« اينها را كجا مي بري؟» مي گويد:« آخر شنيده ام غربت تلخ است.» معلمي در كلاس علوم از دانش آموزي پرسيد:« با ديدن پاي اين حيوان، نام حيوان را بگو.» دانش آموز هر چه به پايي كه در دست معلم بود نگاه كرد، نتوانست پاسخ دهد....

جك و طنز قسمت سوم ۰

جك و طنز قسمت سوم

فيلي در استخري شنا مي كرد. مورچه اي سر رسيد و گفت: بيا بيرون كارت دارم فيل از استخر بيرون آمد. مورچه نگاهي به فيل انداخت و گفت: برو توي آب. فقط مي خواستم ببينم اشتباهي مايوي من را نپوشيده باشي اولي:« كتابي را كه بهت دادم خواندي؟» دومي: «بله، آخرش خيلي خوب بود.» اولي:« اولش چه طور بود؟» دومي: «هنوز اولش را نخوانده...

جك و طنز قسمت دوم ۰

جك و طنز قسمت دوم

روزي شخصي به عيادت دوستش رفت و حال او را پرسيد. او گفت: «تبم قطع شده ولي گردنم خيلي درد مي كند.» شخص عيادت كننده با خونسردي گفت:« اميدواريم آن هم قطع شود.» عكاس:«دوست داريد عكستان را چگونه بگيرم؟» مشتري:«مجاني!» مردي بادكنك فروشي باز كرد، اما بعد ازمدتي ورشكست شد، چون بادكنك هايش را به شرط چاقو مي فروخت. اولي:«ببخشيد شما روي صندلي من...

جك و طنز قسمت اول ۴

جك و طنز قسمت اول

پدر: «پسرم! هر وقت مرا عصباني مي كني، يكي از موهايم سفيد مي شود.» پسر:« حالا فهميدم كه چرا پدر بزرگ همه موهايش سفيد است.» دو شكارچي با هم صحبت مي كردند. اولي پرسيد:« اگر خرسي به تو حمله كند، چه مي كني؟» دومي: «با تفنگ شكارش مي كنم.» اولي: « اگر تفنگ نداشته باشي، چه؟» دومي:« مي روم بالاي درخت.» اولي:« اگر آنجا...