زندگینامه حافظ شیرازی

زندگینامه و بیوگرافی شمس الدین محمد ملقب به حافظ شیرازی

زندگینامه و بیوگرافی حافظ شیرازی

شمس الدين محمد، در خانواده اي آشنا به علوم ادب به سال ۷۲۶هجري قمري در شيراز به دنيا آمد، جد او، يا پدرش از موطن خود (اصفهان ياتويسركان)، در زمان اتابكان فارس به شيراز آمد و درآنجا ماند، مادرش ازمردم كازرون بود. مسكن حافط محله «شيادان» شيراز بود كه اين محله با محله ي «مورستان» درزمان كريم خان زند يكي شد و مجاور «درب شاهزاده» قرار دارد. حافظ قريب چهل سال درحوزه درس استادان آن زمان :«قوام الدين عبدالله»، «مولانا بهاءالدين عبدالصمد بحرآبادي»، «ميرسيد شريف علامه گرگاني»، «مولانا شمس الدين عبدالله» و «قاضي عضدالدين عيجي» حضور يافت و به همين سبب در اغلب دانش هاي زمان خود تسلط پيدا كرد. قرآن را به چهارده روايت از حفظ داشت و بدين سب و نيز به خاطر خوش خواني وموسيقي داني، به «حافظ» مقلب شد:
عشق ات رسد به فرياد گرخود به سان حافظ ، قرآن زبر بخواني با چارده روايت

دو برادر حافظ در جواني مردند و همسر محبوب اش را نيز از دست داد، كه غزل با مطلع زير را در رثاي وي سروده است:
آن يار كز او خانه ي ما جاي پري بود سرتاقدم اش چون پري ازعيب،بري بود
دل گفت فروكش كنم اين شهربه بوي اش بي چاره ندانست كه يارش سفري بود

طبق ماده تاريخي از خود حافظ درسال ۷۷۸ ق نيز فرزند او از دستش رفت:
آن ميوه بهشتي كه آمد به دستت، اي جان دردل چرا نكشتي، ازدست چون بهشتي؟
تاريخ اين حكايت ، گر از تو باز پرسند سر جمله اش فروخوان از ميوه بهشتي

حافظ با فرمانروايان معاصرخود برخوردهاي گوناگوني داشت كه دراشعارش انعكاس دارد.آن چه مسلم است، حافظ با«شاه ابواسحاق اينجو»، «شاه شجاع» و «شاه منصور» مراودات دوستانه و با «امير مبارزالدين محمد» در ستيز بوده است. حافظ كه به مناسبتهايي، آن سه تن رامدح كرده است، نه تنها امير مبارز را مديح نسروده بلكه با تندترين لحن او راهدف حملات طنزآلود قرارداد.از اين فرمانروايان و ارتباط شعري حافظ با ايشان يادي مي كنيم:

۱- شاه اسحاق اينجو(۷۲۱-۷۵۸ق)

معين الدين يزدي در مواهب الهي درموردشاه ابواسحاق مي نويسد:
«به حسب مكارم اخلاق، برهمگنان رتبت تقدم داشت، بلكه از اكثر ملوك  به وفور مكرمت و احساس ممتازبود». شعر دوست بود، از ادب بهره داشت و قدرحافظ را مي دانست. چهارده سال براصفهان و فارس حكومت كرد و آرام ترين دوران زندگي حافظ درحكومت اين پادشاه طي شد.وي پس ازچندين درگيري وجنگ با امير مبارز در ۳۷ سالگي به دست اوكشته شد. حافظ از او به نيكي ودريغ سخن رانده است:
ياد باد آن كه سركوي توام منزل بود ديده را روشني از خاك درت حاصل بود
راستي خاتم فيروزه ي بواسحاقي خوش درخشيد،ولي دولت مستعجل بود

۲- اميرمبارزالدين محمد(۷۰۰-۷۶۵ق)

در دستگاه ايلخانان مغول پيشرفت كرد تا بريزد و كرمان حكومت راند و پس ازكشتن ابواسحاق، فارس را نيز جزو متصرفات خودكرد، ابتدا در سلك مي خوارگان و فساق بود، سپس عابد شد! درمواهب الهي آمده:
هاي وهوي مستان به تكبير خداپرستان مبدل شد،گل بانگ مي خواران به ادعاي دين داران عوض يافت،وچهره مبارك كه افروخته جام مدام بود، سيماي متعبدان گرفت وخاطرشريف كه به نشوه شراب فرحان مي گشت، نشاط «للصائم فرحان يافت».
به خود لقب «غازي اسلام» داد، دارالسياده و تكيه و مسجد ساخت، مصاحب زاهدان شد، شخصاً امربه معروف و نهي از منكر كرد، خم شكست، شراب خواران را حد زد و بعضي ازكتب را،كه «محرمة الانتفاع » ميخواند، و همه كتاب هاي فلسفي را، كه «مضل» مي ناميد، سوخت و شست، رقم اين كتاب از چهارهزار در گذشت.
در«روضة الصفا»آمده است:
«…و در امر به معروف و نهي ازمنكر و دفع فسق و فجور، به اندازه اي جد و جهد داشت كه اولاد امجادش و ظرفاء شيراز،اورامحتسب بزرگ مي گفتند.»
هرجا كه حافظ شيرازي وعبيدزاكاني از محتسب، در شعر خود نام برده اند منظورشان اوست.
خشونت وي بدان جا منتهي شد كه به كشتن نزديكان وفرزندان خويش تصميم گرفت ولي مهلت نيافت وهمان كساني كه مغضوب اوبودند،به سركردگي فرزندش، شاه شجاع، او را كور كردند و به اطراف اصفهان تبعيد نمودند، تا در۶۵ سالگي پس ازگذراندن حوادثي ديگر مرد.حافظ درشعرهاي زيربه اميرمبارزالدين نظرداشته است:
اگرچه باد فرح بخش و بادگل بيز است به بانگ چنگ مخورمي كه محتسب تيزاست
محتسب شيخ شد و فسق خود از ياد برد قصه ماست كه بر هر سر بازار بماند

۳- شاه شجاع(۷۳۳-۷۸۶ق)

فرزند اميرمبارزالدين است كه بافطانت وهوش وفضل، شهره بود.دكترغني معتقد است كه درباره علم وفضل و دادگري او، مبالغه شده است.هم اومي گويد كه حافظ در۳۹ مورد به اواشاره داشته.
مردم، پس ازسخت گيري هاي دوران اميرمبارز،اميدوار بودند كه شاه شجاع، آن همه بساط را درنوردد، ولي اوهم كه مدعي آزاد منشي و شاعري وخوش باشي بود، به فرمان روايي خشك، رياكار، متعصب و سبك مغز بدل گشت. او نيز با ايجاد فضايي خفقان آور،عرصه را بر مردم تنگ كرد و حتي براي حافظ، محكمه تفتيش عقايد برقرار ساخت كه در نتيجه ، به نقل ميرتقي الدين اوحدي، خانواده حافظ از شدت ترس، نوشته هاي او را پاره كردند يا به آب شستند. شاه شجاع در صدد آزار خواجه برآمد؛ اومتهم شده بود كه قيامت را انكار كرده است:«واي اگرازپي امروز بود فردايي».
حافظ محاكمه شد، هرچند به راهنمايي شيخ تايبادي، ازخود رفع تهمت كرد، با اين همه مرگ شاه شجاع را در ۵۳ سالگي به علت افراط  در شراب خواري و هوس راني، نوشته اند.
نمونه اي ازشعرهايي كه حافظ درآن به شاه شجاع پرداخته است اين هاست:
سحر زهاتف غيبم رسيد مژده به گوش كه دورشاه شجاع است،مي دليربنوش
در عهد پادشاه خطا بخش جرم پوش حافظ، پياله كش شد و مفتي، قرابه نوش

۴- شاه منصور(۷۵۰-۷۹۵ق)

آخرين پادشاه آل مظفراست. شاه منصور مورد علاقه حافظ بوده وبه گفته دكترغني، بيش ازديگر امرا مور دتوجه بوده است. شاه منصور، برادرزاده شاه شجاع، سرانجام به دستور تيمور كشته شد.دراشعار زير، حافظ به آن پادشاه نظرداشته است:
بيا كه رايت منصور پادشاه رسيد نويدفتح وبشارت به مهروماه رسيد
ازمرادشاه منصوراي فلك سربرتاب تيزي شمشير بنگر ، قوت بازوببين

چنان كه معروف است، حافظ دوبار قصد سفر كرد كه اولي را به انجام رساند ولي دومي را نيمه تمام رها كرد. حوالي ۷۶۴ ق، در زمان حكومت شاه يحيي از پادشاهان آل مظفر، و بنا به دعوت او، عازم يزد شد؛ دو سال هم در آن جا ماند و چون از شاه يحيي و يزديان بي مهري ديد، به شيراز بازگشت.غزل زير را در شكايت از آن دوران و در شهر يزد سروده است:
نماز شام غريبان چو گريه آغازم به مويه هاي غريبانه قصه پردازم
به ياد يار و ديار آن چنان يگريم زار كه ازجهان،ره و رسم سفر براندازم

به دعوت سلطان غياث الدين بنگالي و سلطان محمودشاه دكني نيزعازم هند شد و تا جزيره هرمز رفت؛ ولي بيم طوفان، او را بازگرداند. خود گفته است:
دمي باغم به سربردن،جهان يكسرنمي ارزد به مي بفروش دلق ما،كز اين به تر نمي ارزد
بسي آسان نمود اول غم دريابه بوي سود غلط كردم!كه يك موجش به صدگوهرنمي ارزد

ازغياث الدين بنگالي هم يادي كرده است:
حافظ زشوق مجلس سلطان قياث دين غافل مشو كه كار تواز ناله مي رود

حافظ،ازسوي سلطان احمدبن اويس جلايري كه در بغداد سلطنت مي كرد، نيز دعوت شد كه نرفت:
نمي دهند اجازت مرا به سيروسفر نسيم خاك مصلي وآب ركن آباد

ولي گاهي به خاطر ناسپاسي همشهريانش، آرزو مي كرد كه كاش آن دعوت رامي پذيرفت:
ره نبردم به مقصود خود اندر شيراز خرم آن روزكه حافظ ره بغداد كند

آرامگاه حافظ(حافظيه)

در سال ۷۵۶ در دوره حكم راني ميرزا ابوالقاسم گورگاني بر فارس، شمس الدين محمد يغمايي وزير و استاد او، برگور حافظ عمارت گنبدي بنا كرد. در زمان سلطان شاه عباس اول اين بنا تعمير شد.
تعمير بعدي توسط نادرشاه صورت گرفت. اقدام اساسي و مهم را كريم خان زند در سال ۱۱۸۹ ق انجام داد. بنايي با چهار ستون سنگي يكپارچه براي آرامگاه ترتيب داد و باغ بزرگي هم مقابل آن احداث كرد.سنگ مرمري كه هم اكنون برگور حافظ است، در همان زمان با خط حاج آقاسي بيگ افشار، توسط كريم خان نصب گرديد.
در سال ۱۲۹۵ ق حاج معتمدالدوله فرهاد ميرزا، والي فارس، به دور آرامگاه نرده اي فلزي كشيد و تعميرات مختصري كرد.
در سال ۱۳۱۷ ق ملاشاه جهان زرتشتي يزدي در صدد بود كه بقعه مجللي براي حافظ بناكند.
در سال ۱۳۱۹ ق منصور ميرزاشعاع السلطنه، والي فارس به دستورمظفرالدين شاه تعميراتي انجام داد.
فرج الله بهرامي استاندارفارس در سال ۱۳۱۱ ش اقداماتي دراطراف آرامگاه صورت داد و از جمله خياباني ساخت.
در ۱۳۱۵ س، با كوشش علي اصغرحكمت وزير معارف اعتباري براي تجديد بناي آرامگاه حافظ مقرر شد و كار آغاز گرديد.

شاید این مطالب را هم دوست داشته باشید

یک پاسخ

  1. علی نوری گفت:

    سلام
    ممنون از سایت خوبتون
    لطفا اگر امکان داره غزلیات حافظ و اشعار حافظ را هم در سایتتان قرار دهید
    باتشکر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *