عزليات حافظ شيرازي ۰

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست

غزل شماره ۲۰ روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاستمی ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست نوبه زهدفروشان گران جان بگذشتوقت رندی و طرب کردن رندان پیداست چه ملامت بود آن را که چنین باده خورداین چه عیب است بدین بی‌خردی وین چه خطاست باده نوشی که در او روی و ریایی نبودبهتر از زهدفروشی که در او...

عزليات حافظ شيرازي ۰

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

غزل شماره ۱۹ ای نسیم سحر آرامگه یار کجاستمنزل آن مه عاشق کش عیار کجاست شب تار است و ره وادی ایمن در پیشآتش طور کجا موعد دیدار کجاست هر که آمد به جهان نقش خرابی دارددر خرابات بگویید که هشیار کجاست آن کس است اهل بشارت که اشارت داندنکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست هر سر موی مرا با تو هزاران کار استما...

عزليات حافظ شيرازي ۰

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

غزل شماره ۱۸ ساقیا آمدن عید مبارک بادتوان مواعید که کردی مرواد از یادت در شگفتم که در این مدت ایام فراقبرگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت برسان بندگی دختر رز گو به درآیکه دم و همت ما کرد ز بند آزادت شادی مجلسیان در قدم و مقدم توستجای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت شکر ایزد که ز تاراج خزان...

عزليات حافظ شيرازي ۰

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

غزل شماره ۱۷ سینه از آتش دل در غم جانانه بسوختآتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوری دلبر بگداختجانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمعدوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشنایی نه غریب است که دلسوز من استچون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت خرقه...

عزليات حافظ شيرازي ۰

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

غزل شماره ۱۶ خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداختبه قصد جان من زار ناتوان انداخت نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بودزمانه طرح محبت نه این زمان انداخت به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کردفریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمنکه آب روی تو آتش در ارغوان انداخت به بزمگاه چمن...

ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت ۰

ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

غزل شماره ۱۵ ای شاهد قدسی که کشد بند نقابتو ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوزکاغوش که شد منزل آسایش و خوابت درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشداندیشه آمرزش و پروای ثوابت راه دل عشاق زد آن چشم خماریپیداست از این شیوه که مست است شرابت تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا...

عزليات حافظ شيرازي ۰

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن

غزل شماره ۱۴ گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریبگفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدارخانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غمگر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناستخوش فتاد آن خال مشکین بر رخ...

عزليات حافظ شيرازي ۰

می‌دمد صبح و کله بست سحاب

غزل شماره ۱۳ می‌دمد صبح و کله بست سحابالصبوح الصبوح یا اصحاب می‌چکد ژاله بر رخ لالهالمدام المدام یا احباب می‌وزد از چمن نسیم بهشتهان بنوشید دم به دم می ناب تخت زمرد زده است گل به چمنراح چون لعل آتشین دریاب در میخانه بسته‌اند دگرافتتح یا مفتح الابواب لب و دندانت را حقوق نمکهست بر جان و سینه‌های کباب این چنین موسمی عجب...